loading...
مذهبــی
مهدی بازدید : 0 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

ندارد وسعت داغم مساحت

ندیدم بعدِ تو یک روز راحت

مرا از کربلا بردند اما

دلم جا ماند بین قتلگاهت

 

ندارد شام غم هایم سپیده

من و یک کاروان قد خمیده

رسیده وقت آغاز جدایی

خداحافظ تن در خون تپیده

 

خزان شد پیش چشمم باغی از یاس

منم تنها در این هنگام حساس

مهیای سفر هستم ولی آه

ندارم محرمی برخیز عباس

مهدی بازدید : 0 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

 

رها از ما و من بودیم یک عمر

غریب یک وطن بودیم یک عمر

نزن حرف جدایی با من آخر

که یک جان و دو تن بودیم یک عمر

 

بمیرم کوهی از دردی برادر

چه بر روز من آوردی برادر

مزن آتش به جانم بیش از این

نگو که بر نمی گردی برادر

 

فدای اشک هایت خواهر تو

مرا کشته نگاه آخر تو

کمی آهسته تر تا جای مادر

بگیرم بوسه ای از حنجر تو

مهدی بازدید : 59 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

کي مدينه ز ياد خواهد برد

صحن چشمان گريه پوشت را

صبح تا شب کنار خاک بقيع

ناله و شيون و خروشت را

 

چشمهاي تو پر شفق مي شد

در کنار چهار صورت قبر

مصحف دل ورق ورق مي شد

در کنار چهار صورت قبر

 

خوب فهميده حال و روزت را

آنکه امُ البکا تو را خوانده

مادر اشک ، مادر ناله

پاره هاي دلت کجا مانده؟

 

آه وقت غروب مادر جان

تو و زينب چه عالمي داريد

يکي از ديگري پريشان تر

حال محزون و درهمي داريد

 بقیه در ادامه مطلب

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 112